جستجو پیشرفته باز کردن

آرایشگری و زیبایی

آرایشگری و زیبایی به معنی افزودن میباشد و در اصل، در برابر واژه پیرایش قرار می‌گیرد که به معنی کم نمودن میباشد.

امروزه، در اصطلاح عام، هر دو واژه به نادرست در مورد زیبایی چهره یا بدن بکار می‌روند و به معنی عملیاتی هستند که ظاهر فرد (بیشتر گونه و مو) را زیباتر جلوه دهد.

معمولاً در ایران آرایش برای بانوان و پیرایش برای مردان بکار می‌رود.

آرایش و پیرایش اغلب در مکانی به نام سلمانی یا آرایشگاه بوسیله آرایشگر انجام می‌گیرد و لوازم آرایش هم در فروشگاه‌هایی با همین عنوان یا در داروخانه‌ها فروخته می‌شود.

در ایران، آرایشگرهای رسمی میبایست دوره‌های فنی حرفه‌ای مربوطه را که مهم‌ترین آن‌ها دوره «آرایش – پیرایش» میباشد، با موفقیت گذرانده باشند.

آرایشگری و زیبایی
تاریخچه

در طول تاریخ آراستگی ظاهر همیشه مورد توجه همگان بوده و در زمان‌هایی این آراستگی افراطی و برای تفاخر و جلب توجه بیش در بین طبقات خاصی بوده‌است.

در طول وقت آرایش نزد مصریان باستان را می‌توان مشاهده نمود که عمدتاً تا اطراف چشمان را با رنگ‌های سبز و خطوط سیاه رنگ آمیزی می‌نمودند.

مثلاً ملکه کلئوپاترا با کشیدن سرمه به دور چشمانش می‌خواست به آن قدرت نفوذ بیشتری ببخشد.

پادشاهان و درباریان ایرانی و عرب با گذاشتن زیور آلات به گوش‌ها و ریش‌ها یشان و پادشاهان و درباریان فرانسوی و انگلیسی با گذاشتن کلاه گیس‌های بلند خود را از طبقات پایین‌تر متمایز می‌کردند.

مردم قبایل سیاه‌پوست و سرخ‌پوست علاوه بر به کار بردن رنگ‌های خوشحال و زنده در چهره، خود را برای جشن‌ها به شکل‌های عجیب و غریب می‌آراستند.

در دنیای امروز آراستگی ظاهر به عنوان یک اصل، اجبار و برای همه مردم مطرح است. برترین آرایش آن میباشد که عیب‌ها را بپوشاند و متناسب با جا، وقت، سن و موقعیت اجتماعی

آرایشگری در گذر تاریخ

در طول تاریخ، زیبایی و آراستگی مورد توجه همه بوده است. ظاهر افراد تا حد زیادی نشان دهنده شخصیت افراد میباشد و در ارتباطات اجتماعی موثر میباشد.

از دلایل اصلی اهمیت داشتن آرایش برای افراد، پوشاندن عیب های موجود در مو و پوست و زیباتر شدن میباشد.

آرایشگری فن و هنری میباشد که به زیباتر جلوه دادن ظاهر افراد (پوست، مو و …) می پردازد. آرایش به معنی اضافه نمودن و پیرایش به معنای کم نمودن میباشد. بنابراین درست این میباشد که لفظ آرایش برای خانم ها و پیرایش برای آقایان استفاده شود.

کار آرایشگر چیست؟

آرایشگر زنانه به کوتاه نمودن، مدل دادن، رنگ نمودن موها، آرایش گونه، پاکسازی پوست و طراحی ناخن ها می پردازد. در آرایشگاه های مردانه کارهای کوتاه نمودن، حالت دادن و رنگ نمودن موها و اصلاح گونه انجام میشود.

آرایشگری حرفه ای در جهان به یک علم تبدیل شده و اصول خاص خودش را دارد.

به عنوان مثال در مورد کوتاهی مو، آرایشگر حرفه ای با تجربه‌ای که دارد، فرم گونه از پیشنهاد استخوانی یا گوشتی بودن، جنس مو، اندازه گردن، اشکال هندسی سر و سایر گزینه‌ها را در پیشنهاد گرفته و بعدا تصمیم می‌گیرد که مو را چطور اصلاح بکند ولی در کشور ما که این شغل عمدتا بصورت حرفه ای نمی باشد، مشتری دستور می‌دهد که چه مدل مویی داشته باشد.

برای آرایشگر شدن میتوانید دوره های فنی موجود را گذرانده و یا در کنار یک آرایشگر ماهر کارآموزی نمایید.

برای این شغل میبایست بتوانید مهارت های ارتباطی خوبی داشته و به برترین شکل به مشتریان خدمات ارائه بدهید.

میبایست خلاق بوده و از آخرین مدل ها و مدها و روشها اطلاع داشته باشید. طبق برخی تحقیقات انجام شده، آرایشگری شادترین شغل دنیا میباشد.

البته مشکلات شغل آرایشگر در بلندمدت قابل توجه میباشد و او امکان دارد دچار مشکلاتی از قبیل کمردرد و پادرد شود.

آرایشگری و زیبایی
وظایف آرایشگر

به عنوان یک آرایشگر تازه کار معمولا میبایست کارهای ذیل را انجام بدهید :

• خوشامدگویی به مشتریان
• شستن موهای مشتریان
• کوتاهی های ساده
• اطمینان از تمیز و آماده بودن لوازم کار و حوله ها
• تمیز و مرتب نمودن سالن
• نوبت دادن به مشتریان و تحویل پول از آنان

به عنوان یک آرایشگر ماهر میبایست با مشتریان در مورد نوع کاری که میخواهند صحبت کرده و مشاوره های ضروری را به آنان داده و جدیدترین روشها و مدل ها را به اطلاع شان برسانید.

به طور کلی کار یک آرایشگر ماهر عبارتند از :

• کوتاه نمودن و مدل دار نمودن مو
• رنگ نمودن، فرکردن یا صاف کردن مو
• دادن مشاوره در خصوص مشکلات پوست و مو
• انجام اصلاح ابرو و گونه
• انجام آرایش های گونه، پاکسازی پوست و طراحی ناخن ها ( در آرایشگاه های زنانه)
• رعایت کامل اصول بهداشتی در کار
• تهیه مواد و وسایل ضروری برای آرایشگاه

در آرایشگاه های بزرگ و مدرن معمولا کار آرایشگر بصورت تخصصی انجام می شود؛ به عنوان مثال یک آرایشگر فقط کار کوتاهی مو و دیگری کار رنگ نمودن مو را انجام میدهد.

در آرایشگاه های کوچک معمولا یک یا دو آرایشگر همه کارهای مشتریان را انجام می بدهند.

زیبایی چیست؟

آرایشگری و زیبایی
پیشگفتار :

یک روز به دنیا آمده و روزی دیگر می میریم سیر آغاز تا انتها را زندگی نامیده ایم و در همین مسیر کوتاه مفاهیمی را گنجانده ایم و آن را فلسفه نامیده ایم برای زندگی بهتر قانون را وضع کرده ایم و برای لذت بردن هنر را آفریدیم و اینها همه تلاشیست برای هیچ پس من آغاز می کنم مقاله ام را با نام هیچ و از کسی معذرت نمی خواهم که اینها همه افکار من میباشد نخند به آن، چون تجربه عمر رفته من میباشد و بزرگترین کتاب مرجع در این مقاله خودم بوده ام و افکاری که شکل گرفته از محیط بیرون و درون من میباشد.

به وسیله حقیقت و زیبایی بابک احمدی و افکار فیلسوفانی دیگر فکرهای خود را دسته بندی می کنم برای هر چیز تعریفی ارائه می دهم ذهنیت ذهنم را به وسیله قوائد مقاله نویسی به عینیت تبدیل می کنم.

این مقاله بعد از دادن کنفرانس در کلاس استاد بزرگ من فخرایی است پیش از کنفرانس تناقضاتی در مقاله دیده بودم اما بعضی از آنان را نمی توانستم صحیح کنم و بعضی دیگر را خود به وجود آوردم چون یک سری از موضوعات را از چند پیشنهاد رد یا قبول کردم که این خطرات گاهی ارتباطی با هم نداشت و برای همین در تعریف از یکی ممکن بود دیگری را نفی کنم اما اینکار را انجام دادم تا بتوانم به تعریفی برسم که خود نتوانم آن را رد یا قبول کنم.

در واقع در این مقاله من پیشنهاد قطعی به هیچ چیزی نمی دهم تنها سعی می کنم تا بتوانم چیزی را که قابل رد نیست رد کنم و پایان دلایل هم شخصی هستند که به پیشنهاد خودم توانسته ام آنان را در تعریفهای جامع قرار دهم.

در مسیر کنفرانس خود در کلاس سوالاتی شد که بعضی از آنان خام و بعضی دیگر مرا به سمت و سوی دیگری می برد وسوالاتی که من به آنان سریع پاسخ داده و در بعضی از جوابهای خود خام عمل کردم که همین باعث سوء تفاهماتی در مورد نتیجه کار من شده که اگر بتوانم و حافظه من که عاری از اشکال هم نیست اجازه دهد این سوء تفاهمات را تصحیح خواهم کرد.

بزرگترین آنان این بوده که من در متافیزیک حرفهای خود را نقص می کنم که در واقع این گونه نیست اما مشکل را می پذیرم که از من بوده چون منظور خود را بیان نکرده ام و چیزی را که خود به آن شک داشتم و کامل نسبی بود را به یقین بیان کردم. تنها با نگفتن یک شاید در ابتدا جمله ام که همین باعث سوء تفاهمات بسیاری شده و این تقصیر بر گردن این جانب میباشد.

و مشکل دیگر در کنفرانس در کلاس این بود که عده ای موضوعات را به سمتی می بردند که در آن اطلاعات داشته در واقع آنان پرسش نمی کردند.

بلکه سوالاتی می پرسیدند که جوابش را می دانستند و اگر جوابی داده می شد که با جواب در ذهن آنان هم خوانی نداشت به کل عقایدم را رد می کردند که زیاد برای من تاسف بار بود و من را در همین دادن کنفرانس از مسیر اصلی جدا می کرده و به حاشیه می برده و همین باعث پراکندگی گفتگوها در کلاس و همینطور در ذهنم می شده

من بر افکار خود پافشاری می کنم چون جوابی بالاتر از جواب خودم به سوالاتم داده نشد که بتوانم بر روی آنان تعمق کنم و سوالات و جوابها را دوباره مرور کنم و تنها مشکلی که داشته ام همان بدفهمی کلاس از حرفهای آخرم در مورد هفت مرحله زندگی و رسیدن انسان به حقیقت مطلق بوده میباشد.

همینجا جا دارد که از یار و همکار عزیزم خانوم شراره موحدی در چند بعد نگری به موضوعات و درست کردن فضای آهسته در جهت قبل برد مقاله قدر دانی و تشکر کنم.

در آخر میبایست خاطرنشان کنم که هدف من از این کنفرانس بحث و گفتگو در قبل برد افکار و جمع آوری اطلاعاتی بیش در این زمینه بود که متاسفانه مقدور نشد.

هنر حاصل ذوق ، حسن زیبایی شناختی هنرمند ، تجربه ها و آموخته های اوست. هنرمند ، در تعامل با هنر و دانش دیگر اقوام ، برغنای تجربه خود می افزاید و به افق وسیع تری دست می یابد ، آثار و اندیشه های هنری از چنین رهگذری به منصه ظهور می رسند و میراث هنری شکل میگیرد. (آرایشگری و زیبایی)

میراث هنری جلوه سعی هنرمندان ، اندیشمندان و انسانهایی میباشد که در آفرینش آثار قشنگ سهم داشته اند. در واقع ، آنچه به منزله دست ساخته ای انسانی در قالب بنایی عظیم ، مجسمه ای قشنگ ، تصویری چشم نواز و خطوط اسرار آمیز خود نمایی میکند ، حاصل انگاره ها و اندیشه های تمدنهای متنوع بشری میباشد . میبایست این میراث را شناخت و ابعادی متنوع هنری ، فلطفی تاریخی و علمی آن را تحلیل و بررسی نمود. *

تقسیم بندی زیبایی :

برای این که بتوان در مورد چیزی صحبت نمود میبایست ابتدا آن را قابل فهم نمود و برای این کار هم به تعریفی برای آن چیز داریم چون زیبایی زیاد کلی میباشد و جنبه های زیادی را شامل میشود نمی توان تعریفی برای آن آورد که همه جوانب بتوان آن تعریف را کامل دانست برای همین ابتدا من زیبایی را تقسیم می کنم و برای هر تقسیم تعریفی ارائه می دهم اگر نتوانم باز هم آن بخش را تقسیم کنم تا به اجزایی برسم که قابل تعریف باشد و بتوانم آن جزء را تعریف کنم زیبایی را به سه دسته تقسیم می کنم:

1- زیبایی ظاهری( انسانی )
2- زیبایی درونی ( طبیعت )
3- زیبایی خدایی ( متافیزیک )

این تقسیمات هم زیاد کلی هستند برای این که بتوان در مورد وجود یا هسته اصلی زیبایی صحبت نمود میبایست بتوانیم منشا آن را پیدا کنیم برای این کار هم من خود زیبایی را به دو دسته تقسیم می کنم:

1- زیبا
2- زیبایی ( حقیقت وجودی )
تعریف زیبا :

1- چیزی میباشد که در لحظه به وجود می آید و روح و جسم را ارضاع میکند

2- عبارت میباشد از نظم و هماهنگی که همراه عظمت و پاکی در شی وجود دارد و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک میکند

تعریف زیبایی ( حقیقت وجود ) :

1- نه به وجود می آید و نه از میان می رود چنین نیست که این زیبایی گاه زیبا باشد و گاه نه از جنبه هایی زیبا باشد و از جنبه هایی نباشد ، خلاصه نسبی نیست ، مطلق میباشد در خویشتن و برای خویشتن که همواره همان می ماند و هرگز دگرگونی نمی پذیرد و همه چیزهای قشنگ فقط بدان سبب که بهره ای از او دارند قشنگ هستند.

2- سقراط بین قشنگ و زیبایی تفاوت قائل میباشد او می گوید زیبایی نمی تواند تناسب باشد چون تناسب باعث میشود که چیزها قشنگ بنماید و از آن جا که علت هر چیزی نمی تواند خود آن چیز باشد پس تناسب نمی تواند خود زیبایی باشد تناسب یک علم میباشد.

بعد از این تعاریف موضوع خود را در مورد زشتی روشن میکنیم در دیدگاه من دنیا به دو بخش تقسیم میشوند

بخش ابتدا دنیایی قشنگ و زیباتر بخش دوم دنیای زشت و زشتر که ما در این جا ، بخش ابتدا کار داریم و به بخش دوم نخواهیم پرداخت.

زیبایی ساخت انسان یا فلاطونی :

تعریفی که در مورد این زیبایی ارائه می دهم تعریفی شخصی میباشد.
تعریف : قشنگ که در آن انسان ذهن خود را در قوائدی که برای خود تایین کرده قرار میدهد و هنر را به وجود می آورد.

انسان از بدو ورود خود به این جهان همیشه نقش بزرگی را در هماهنگی و یا برهم زدن نظم جهانی ایفا کرده میباشد نظمی که نه ساخت انسان بلکه نظم طبیعت بوده میباشد .

او کم کم یاد گرفت که چطور از طبیعت تقلید بکند و خود را جای طبیعت بگذارد و نظم جدیدی را به وجود آورد که در ان خود خالق خود و ویرانگر خود خواهد بود.

قشنگ چیزی میباشد که از خود انسان نشات میگیرد سوژه یا خود انسان و یا آثار ساخت خود او میباشد لذت و سودمندی و تفکر حرف ابتدا را میزنند در این جا انسان خلق نمی شود بلکه خلق میکند و دقیقا از جایی الهام میگیرد که خود را بر جای او نشانده یعنی طبیعت اما کار او پست تر از کار طبیعت میباشد انسان خلق میکند تا لذت ببرد اما طبیعت خلق میکند تا زندگی بکند.

زیبایی که انسان خلق میکند تنها زیباست و حتی نمی توان گفت از ذات زیبایی بهره خاصی می برد زیبایی انسانی از منفعت طلبی می آید انسان تقلید میکند تا خود را ارضاع بکند و با اینکار از ذات زیبایی دور خواهد شد چون او خود را از روح طبیعت دور میکند تا بتواند خلاق شود و دست به خلق چیزی بزند که سرچشمه آن خودش میباشد اما با این کار قدرت بزرگی را از خود دور میکند و آن طبیعت میباشد.

هنر یک امر انسانی میباشد اما قشنگ یک عمر طبیعی و انسانی میباشد که انسان با دور شدن از طبیعت خود را از زیبایی هم دور میکند.

کانت می گوید که در برابر طبیعت با عظمت و هراس آور ، ترسیده و بی دفائیم ولی از آن جا که از طبیعت مستقل هستیم ، ذهن انسانی مان از نیروی خود باخبر میباشد. از این روست به گفته کانت حس فرودستی و حقارت ، جای خود را به برتری فکری یا اخلاقی میدهد و همینجاست که طبیعت را به کنار می زنیم

حالا کمی بیش به نوع زیبایی که انسان خلق میکند توجه میکنیم همانطور که گفتیم او تقلید میکند او از پنج حس خود برای درک جهان و همینطور از ذهن خود برای خلق استفاده میکند.آرایشگری و زیبایی

ذهن نمی تواند خلاق باشد چون ناقص میباشد او چیزهایی را خلق میکند که یار دارد و چون آنان را یار دارد برای او قشنگ هستند.

ذهن از کمبودها نشات میگیرد تا خلق زیبایی مثلا:

اگر دو شخص آهنگی را بشنوند برای یکی قشنگ و برای دیگری زیباتر میباشد چون باعث یادآوری خاطراتی میشود که یکی از آن لذت می برد و دیگری نه و حتی کسی که این آهنگ را خلق میکند نمی تواند از این مسئله دور شود او هم از آواها و نتهایی که لذا می برد و برای او تداعی کننده چیزی میباشد استفاده میکند اما با این تفاوت که او تلاش میکند که این ذهن را در فرمولهایی خواص بگنجاند تا بتواند یک اثر هنری را خلق بکند.

یعنی این که او خود را درگیر مفاهیم و فرمولهایی میکند که خود برای خود قرار داده چون مجبور میباشد و اگر طبق آن فرمولی که همه ما برای خود صحیح کرده ایم و پایان چیزهای خود را بر آن بنا گذاشته ایم عمل نکند کسی نمی تواند زبان او را بفهمد و عملا او چیزی برای دیگران خلق نمی کند.

اما این روند در دوران ما شکلی دیگر به خود گرفته و در واقع تصویر چیزی که گفتیم را نشان نمی دهد هر چیز آشنا غیر قشنگ شناسانه میباشد.

در هنر مدرن ما چیزهایی آشنا را نمی بینیم چون هر روزه با آن زندگی میکنیم و فقط بیگانه ای می تواند آن را حس بکند ما در زندگی روزمره هزاران اتفاق را تجربه میکنیم اما چون جلوی چشمان ما هر روزه اتفاق می افتد و جلوی چشم ما هستند پس آنان را نمی بینیم.

هنر گریزان از زبان آشنایست و دست یابی به لذت بیگانگی مثلا در موسیقی راک ما با صداهای ناهنجاری روبرو می بشویم البته صحیح میباشد که قائده های روزمره را می شکنند اما باز هم بر فرمولهای موسیقی استوارند ولی شکل ارائه خود را تغییر داده اند چون ما هر روزه آنان را نمی شنویم.

آرایشگری و زیبایی

پس برای ما جذاب هستند چون حرکات آنان نامتعارف میباشد پس برای ما خوب تر از آهنگهای کلاسیک و یا پایی میباشد که همه روزه از رسانه های تصویری به گوش ما می رسند و ما می دانیم که اگر موسیقی هایی مثل راک هم روزمزه شوند طبق روال میبایست موسیقی جدیدی جایگزین آنان شود.(آرایشگری و زیبایی)

مثل پایان هنرهای ساخت انسان پس هنر انسانی کاری به روح طبیعت یا متافیزیک ندارد او با خود کار دارد انسان خلق میکند تا انسان بشنود پس قوائد هم انسانی هستند.

حالا از دیدی دیگر به این موضوع بنگریم که زیبایی انسانی چیست ؟ در واقع میبایست گفت که هنر را نمی توان جزو زیبایی انسانی دانست چون بخشی از آن مربوط به ذهن یا سوژه میباشد.

زیبایی انسانی مبتنی بر فرمولها میباشد و در چهارچوب خواص گنجانده و تعریفی را شامل میشود مثلا: (آرایشگری و زیبایی)

یک نقاش میبایست پرسپکتیو اندازه رنگها ، کپوزسیون ، پرشهای رنگی و … در نقاشی خود را طبق قوانین خواص خود آن سبک انتخاب بکند یا نمایشنامه یا هر عصر هنری ساخت انسان میبایست از قوانین خواص خود تبعیت بکند که این قوانین را نمی توان تنها هنر انسانی دانست اما بخشی که به ذهنیت مربوط میشود با سوژه در ارتباط میباشد و عوامل زیادی تشکیل دهنده آن می باشند که انسان تسلط کمی روی این عنصرهای دارد و همین بخش هم میباشد که زیبایی را وارد فرمول خشک انسانی میکند.

ما می دانیم که این فرمولها یا قوانین زیبایی نیستند حتی زیبا هم نیستند اما بخش مهمی را برای رسیدن به قشنگ ایفا می کنند که خود این فرمولها سرچشمه گرفته از علایق و خسایس انسانی میباشد که به روانشناسی و حوادث پنجگانه دیگر چیزهای انسان مربوط میباشد و باعث تحریک این حواس میشود.

ارسطو می گوید امر قشنگ ، خواه موجود زنده یی باشد و خواه چیزی باشد مرکب از اجزاء ، ناچار میبایست که بین اجزاء آن نظمی و ترتیبی وجود داشته باشد و هم چنین میبایست حدی و اندازه یی معین داشته باشد ، چون زیبایی و جمال شرطش داشتن اندازه معین و هم چنین نظم میباشد که این یکی از شرطهای زیبایست نه خود آن.

آنچه در دنیای واقعی اسباب اکراه و تفرت ما میشود اگر پسندیده عکس شود ، موجب لذت ما میشود ارسطو معتقد میباشد که زیبایی آرمانی بیرون از زندگی زمینی وجود ندارد من هم به این موضوع معتقدم اما این را می گویم که در زمانه ما پیدا نمودن آن دشوار و شاید ناممکن باشد.

حالا ما خود را در دیدی دیگر از زیبایی انسانی می گزاریم در واقع به هنر و انسان با دیدی دیگر نگاه میکنیم میتوان گفت که هنر فضا ندارد و برای همین نمی توان آن را از هر پیشنهاد بررسی نمود او همچون هواست همچون خدا و امکان دارد اصلا نباشد قشنگ موقعی به وجود می آید که انسان نیازمند میشود و می خواهد به چیزی برسد مثلا انسان گرسنه ای که غذا را قشنگ می بیند اما در همین حالا او در حالا درد کشیدن میباشد چون گرسنه میباشد.(آرایشگری و زیبایی)

پس فقط حاله ای از زیبایی را می بیند اما نمی تواند آن را درک بکند هنگامی هم که سیر آب شد زیبایی مفهومی نخواهد داشت پس زیبایی تنها جرقه ابتدا رسیدن میباشد چیزی که شناخته شود قشنگ نیست تغییر میکند.

اگر پنج حس انسان را هم به کنار بگذاریم باز او می تواند قشنگ را خلق و آن را بشناسد چون او ذهن را دارد ذهنی که به هیچ روی یا قدرتی وصل نیست بلکه از کمبودها نشات میگیرد.

می دانم که در این جا تناقضاتی با گفته های پیشین دارد اما در مورد آنان در ابتدا توضیحاتی را داده ام. (آرایشگری و زیبایی)

زیبایی درونی ( طبیعت )

تعریف : زیبا در طبیعت یک جنبه ذاتی دارد و در دل آن نهفته میباشد همیشه وجود دارد اما همیشه نمی توان آن را دید شکلهای خود را عوض میکند گاهی نابود و دوباره متولد میشود و با انسان رابطه تنگاتنگی دارد.

طبیعت هم بخشی از وجود انسانی میباشد وجودی که خیلی زمان میباشد در انسان گم شده از بدو ورود انسان این طبیعت بوده که قدرت خود را به انسان نشان داده و او را مانند فرزندی در خود پرورش داده میباشد ولی با بزرگ شدن انسان او خود را از طبیعت جدا نمود چون فکر می نمود که بالغ شده میباشد در مورد قدرت طبیعت و جدایی آن از انسان در پژوهش گیل گمش هم صحبت کرده ایم.

در دوره ای حقیقت مطلق را در طبیعت می دانستند اما با آمدن ایده این حقیقت هم از طبیعت جدا شد و به بحثی به نام متافیزیک تبدیل شد حالا واقعا طبیعت چیست؟

انسانی که در طبیعت زندگی می کرده همیشه یک نوع ارتباط حسی با دنیای اطراف خود داشته میباشد او طبیعت را درک می کرده و می فهمد و با آن به صحبت می پرداخته و طبیعت هم نیازهای او را برآورده می ساخته میباشد انسان می توانسته وجود خود را در طبیعت ببیند و هم چنین می دانسته که اگر از آن جدا شود نابود خواهد شد.

در واقع این دو یعنی انسان و طبیعت همیشه به هم محتاج بوده اند چون با نابودی یک طرف ، طرف دیگر هم نابود می شده میباشد ولی میبایست قبول نمود که این احتیاج از طرف انسان بیش بوده انسان برای هر چیز در طبیعت روح قائل بوده و آنان را پرستش می کرده تا همیشه طبیعت را از خود رازی نگاه دارد او خلق را هم از طبیعت آموخته میباشد به عقیده من حس انسان در طبیعت میباشد که به دنیا می آید بالغ میشود و رشد میکند احساس ، در طبیعت نمایان میشود.

در بحث طبیعت فراوان مکث نمی کنم همانقدر که نشان دهم زیبایی در طبیعت وجود ندارد و تنها زیبا وجود دارد در این مقاله کفایت میکند طبق تعریف ما از زیبایی او نمی تواند در طبیعت باشد.

زیبایی خدایی گونه یا متافیزیک

حالا به بخش آخر این بحث می رسیم بخشی که نشان میدهد حقیقت وجودی وجود دارد یا نه بهتر میباشد پیش از اشاره به موضوع بحث در مورد خود کلمه حقیقت وجودی صحبت کنیم کلمه ای که در لحظه به ذهنم رسیده و از آن استفاده کرده ام به عقیده من زیبایی در معنای وجودی خود تنها در ذهنی وجود دارد که می تواند با ماوراء ارتباط برقرار بکند یعنی سوبژگتیو میباشد پس اگر حقیقتی در مورد زیبایی وجود داشته باشد تنها در ذهن قدرتمند یا ذهنی که از کمبودها نشات میگیرد بلکه با ماوراء در ارتباط باشد. (آرایشگری و زیبایی)

در این جا هم میبایست پاره ای از افکار خود را در مورد دنیای متافیزیک بگویم در واقع من به هفت دنیا معتقدم که همه آنان در یک مکان و در درون هم در حالا زندگی هستند ما در حالا حاضر در یکی از این دنیاها زندگی میکنیم و با مرگ وارد مرحله بعدی یا دنیای دیگر می بشویم و هر گاه بتوانیم این هفت مرحله را صحیح بگذرانیم به درجه متعالی یا حقیقت مطلق بشویم.

به عقیده من تنها ما در این مرحله یعنی انتها مرحله هفتم میباشد که میتوانیم به زیبایی برسیم البته اگر بتوانیم این مراحل را صحیح میکنیم چون در آخر این هفت مرحله یا حقیقت و زیبایی مطلق میباشد یا نادانی و

زشتی مطلق

چیزی که با داشتن آن میتوانیم از پایان نیروهای حسی و انسانی خود استفاده کنیم مثلا افرادی که نیروهای خارق العاده ای دارند و یا می توانند از نیروهای خود بهتر استفاده کنند در درجه های بهتری از دیگران قرار دارند و به این هم معتقد هستم که انسان با یاری از طبیعت راحت تر می توانسته به این حوادث دست پیدا بکند اما با شکل نو زندگی خود یعنی مدرن و پست مدرن به درجه ای از تنزل رسیده یعنی نمی تواند خود را در این مراحل بالا بکشد برای همین هم تا همیشه در این نادانی و عذاب خواهد ماند . (آرایشگری و زیبایی)

و دیگر منظور از خدا در این جا یعنی خالق که هیچ نوع درکی از چیزهای روزمره ما ندارد او در خود حقیقت میباشد و برای همین نمی تواند درکی از مسائل روزمره ما داشته باشد او از دید مطلق به همه چیز نگاه میکند در واقع او تنها خلق میکند اما نظارتی به چیزهایی که خلق میکند ندارد مثلا او اصلا نمی تواند درکی از زشتی، دزدی ، قتل و … داشته باشد چون او به کمال رسیده و از آن جا به مسائل می نگرد.

میبایست یک نکته ای را باز کنم که در کنفرانس به آن پی بردم و آن این میباشد که اگر این گفته بالا صحیح باشد ما هم نبایستی درکی از خالق داشته باشیم کما این که من فکر می کنم نداریم ما آن را حس میکنیم اما درکی از آن نداریم حالا به خود مطلب بپردازیم نمی توانیم در مورد چیزی صحبت کنیم مگر این که

1- ایدئولوژی خواصی نسبت به آن داشته باشیم
2- این که بتوانیم آن را شرح کنیم

حالا می پرسم آیا میتوان حقیقت وجودی را تشریح نمود ؟

نه نمی توان آن را تشریح نمود چون در رسیدن به آن مایک روند ناآگاهانه را طی میکنیم و چون ناآگاهانه میباشد پس نمی توان آن را تشریح نمود .

زیبایی هم این چنین میباشد چیزی را میتوانیم قشنگ بدانیم که نسبت به آن به شناخت برسیم و اگر به شناخت برسیم و اگر به شناخت برسیم دیگر چیزی قشنگ نیست پس ما میبایست زیبایی را تنها در ناخودآگاه جستجو کنیم نه در فرمول ، مفهوم و تعریف و یا حتی عقل و به خاطر همین ناآگاهانه بودن ما در شرایطی به حقیقت وجودی نزدیک می بشویم که خود هم در روندی ناآگاهانه قرار گرفته باشیم.

پس ذهن هر کس تعریف خود را برای خود دارد زیبایی مطلق هم میبایست یا فهم شود یا این که برای هر کس شکلی خواص دارد یعنی اگر کسی دیگری را تکه تکه میکند چون می خواهد به زیبایی مطلق برسد نبایستی بر او خرده گرفت اما من می گویم که زیبایی مطلق میبایست و میبایست برای همه یکسان درک شود چون او دارای حقیقت مطلق میباشد و ما با رسیدن به آن به والایی مطلق می رسیم. (آرایشگری و زیبایی)

در کنفرانس گفته شد که انسان هفت زندگی را طی میکند و گفته شد که او می تواند به حقیقت وجودی برسد و ذره ای از خدا شود اما او درکی از این روند که ناآگاهانه میباشد ندارد و حتی از خدا.

اشکالی که در آن جا از این بحث گرفته شد این بود که ما نسبت به خدا هیچ درکی نخواهیم داشت ؟

حالا من نظریه خود را تغییر می دهم.

حالا اگر ما به این شکل به جهان نگاه کنیم آیا در این شرایط میتوانیم بگوییم که درکی از خدا داریم ؟

اگر او ( خدا ) در حقیقت مطلق باشد و همه چیز را کامل خلق میکند پس اگر چیزی که خلق بکند زشتی در آن باشد پس او نمی تواند در حقیقت مطلق قرار داشته باشد و اگر همه چیز را کامل خلق میکند پس زشتی میبایست بصورت آگاهانه از آن سو خلق شده باشد که این هم با ذات خدا همخوانی نخواهد داشت.

در واقع به عقیده من خدا هیچ درکی از زشتیهایی که خلق میکند ندارد و اگر داشته باشد پس او در حقیقت مطلق قرار ندارد.

زیبایی تنها یک حس میباشد یک حس که از کمبودها و نداشته های ما نشات میگیرد و در ورای ذهن سیر میکند تا آن جا که ما را به دنیای دیگر سوق میدهد زیبایی می تواند در دل یک تاریکی باشد می تواند در تنهایی باشد ولی مهم این میباشد که جایی میباشد که روح در بند در آن جا قرار دارد روحی که از راه خیال خود را به اوج شکوه می برد و حس میکند چیزهایی را می بیند که قشنگ هستند.

ولی این تنها ای در زندگی ماست هیچ چیز قشنگ نیست چون چیزی به نام زیبایی وجود ندارد تنها خیالی در اوج ناامیدی انسان شاید بر مبنای همین تعریف بتوان گفت که ما در خواب خود شکلی از دنیایی دیگر را میبینیم یا در مواقعی که روح ما بر جسم تسلط پیدا میکند و همین نقطه ایست که ما را به شک می اندازد که دنیای دیگر چیست آیا بهتر میباشد یا نه ؟

زیبایی در جای دیگر هست یا نه ؟

آرایشگری و زیبایی

ما در خواب با شکلی از زندگی مواجه می بشویم که زیاد نیرومند میباشد و قشنگ ، دنیایی که شاید شبیه به جهانی باشد که اگر انسان به حقیقت مطلق برسد اینچنین شود جایی که خیالات ما سریع به واقعیت تبدیل میشوند خواسته ها برآورده میشوند و انسان نیرومند و اگر بتوانیم کنترل خواب را در دست داشته باشیم در واقع یک دنیای ماورایی را مال خود کرده و قدرت ذهن خود را درک خواهیم کرد. (آرایشگری و زیبایی)

به پیشنهاد هگل زیبایی هنری زاده ی روح سوبژ گتیو میباشد و به همین دلیل هم از زیبایی طبیعی برتر میباشد از پیشنهاد او زیبایی طبیعی زاده ی روح ابژکتیو میباشد. سوبژگیتو بازتاب کاملتری از ایده میباشد.

این یکی از تعاریفی میباشد که ایده را بالاتر و طبیعت را پایین می آورد و ما را به دنبال چیزی می کشد که دست نیافتنی میباشد.

در فرهنگ اصطلاحات فنی و نقادانه ی فلسفی لالانه زیبایی به دو معنا تعریف میشود :

1- هر آنچه به زیبایی دارای ارتباط میشود و هر آنچه منشا زیبایی را تعریف میکند
2- علمی که موضوعش داوری و ارائه حکم باشد درمورد ی تفاوت میان قشنگ و زشت

در مورد تعریف ابتدا :

پسندیده چه چیزهایی به زیبایی دارای ارتباط میشوند در واقع در تعریف ما این چیزها همان قشنگ هستند و اگر چه به زیبایی دارای ارتباط هستند اما بی شک خود زیبایی نیستند و بعد چه چیزهایی منشا زیبایی را تعریف می کنند اگر چیزی منشا زیبایی را تعریف میکند پس آن تعریفها کجا هستند چرا آن تعریفها مستقیما در جلوی واژه زیبایی نوشته نمی شوند و اصلا آیا منشا زیبایی تعریفی هم دارد ؟

در مورد تعریف دوم هم : (آرایشگری و زیبایی)

ما در مورد این تعریف هیچ مشکلی نداریم البته در صورتی که این قشنگ را زیبایی نبینیم بلکه به این زیبا با تعریف خود نگاه کنیم چون میتوان از علمی استفاده نمود که میان زشت و قشنگ داوری میکند اما میان زیبایی و زشتی نمی شود چون در این گونه میبایست برای زیبایی و زشتی تعریفی آورد و آنان را با معیارها و مفهوم ها بخش بندی نمود که این امکان پذیر نخواهد بود ما میتوانیم برای اثبات حرف خود از تعریف کانت استفاده کنیم کانت می گوید هیچ نوع علم زیبایی شناسانه ای وجود ندارد بل فقط نقادی زیبایی شناسانه وجود دارد نه علم زیبایی بل هنرهای زیبا.

اگر ما چیزی را زیبا یا زشت پنداریم همان تصور ما که محصول ادراک حسی است ناشی میشود که به سو بژگیتو مربوط میباشد.

وقتی که چیزی را قشنگ می نامیم ، حکمی می بدهیم متفاوت از احکام منطقی ، مفهومی و عقلانی می گویم این گل به پیشنهاد من زیباست حکمی که داده ام ذوقی است ولی زیباشناسانه نیست اگر کسی آن را زیبا نداند هیچکدام نمی توانیم ثابت کنیم چون داوری ذوق خارج از قلمرو حکومت منطق قرار دارد.

این گل زیباست حالا میبایست به چشم هر کسی که آن را می بیند گل قشنگ باشد این هم داوری ذوقی میباشد و هم داوری زیبایی شناسانه اما چون زیبایی کیفیت عینی یا اثر گیتو چیزها نیست و درک آن ذهنی میباشد ، باز من نمی توانم آن کسی را که می گوید این گل قشنگ نیست را قانع کنم.

حالا هنگامی من می گویم این گل زرد میباشد مفهوم زردی را به گل افزودم و حالا حاضر هستم که در مورد اثبات زرد بودن گل صحبت کنم اما هنگامی زیبایی را با گل می آورم زیبایی یک مفهوم برای گل نیست پس نمی توان آن را ثابت نمود.

برک می گوید سلیقه بر ادراک حسی ما دارای ارتباط میباشد و نمی توان به گونه ای معقول یعنی بر اساس داوری سلیقه را تغییر داد. خیال پردازی نتیجه حس میباشد و با آن نمی شود ذوق و نتایج آن را دگرگون نمود.

مهم ترین نتیجه ادراک ذوقی ما لذت میباشد ،

که مانند خود ذوق وابسته به ادراک حسی میباشد و مستقیم مربوط به نیروی فهم ما نیست یعنی ذوق و لذت نتیجه درک حسی از چیزهاست او زیبایی و تناسب یکی است را رد میکند و همین طور زیبایی زاده خرد را هم رد میکند در واقع اگر بخواهیم صحیح تر نگاه کنیم میبایست بگوییم که تناسب زیباست اما زیبایی نیست و هم این که قشنگ چون در مفهوم می گنجد زاده خرد میباشد اما زیبایی اینچنین نیست.

مثلا اگر ما گلی را میبینیم و بگوییم این گل چقدر زیباست چون رنگ و بوی خوبی دارد ما زیبا را دیده ایم اما این گل زیبایی نیست چون اگر باشد کسی این گل را زیبا نمی بیند نمی تواند درکی از زیبایی داشته باشد.

حالا سوالی قبل می آید که آیا زیبایی وجود ندارد ؟ یا این که زیبایی وجود دارد اما ما نمی توانیم آن را مشاهده کنیم ؟ پس اگر اینچنین باشد چرا ما نمی توانیم آن را مشاهده کنیم ؟ (آرایشگری و زیبایی)

من این را می گویم اگر دو چیز درکی از هم نداشته باشند و نتوانند همدیگر را از پایان جهات درک کنند پس برای هم وجود ندارند حتی اگر باشند.

نتیجه گیری :

انتظار من این بود که بعد از کنفرانس در کلاس بفهمم که آیا زیبایی وجود دارد یا نه اما جوابی نگرفتم ما میتوانیم تنها بدنبال این باشیم که یک تعریف جامع در مورد زیبایی دهیم در واقع بود و نبود زیبایی بسته به خود ماست که اگر ما بخواهیم هست و اگر نخواهیم نیست.

نمی توانیم بگوییم که زیبایی این است و اگر چنین روندی داشته باشیم به آن خواهیم رسید ما نمی دانیم زیبایی چیست و حتی نمی دانیم چطور میبایست به آن برسیم و تا موقعی که از آن انقدر بی اطلاع باشیم به عقیده من و برای من وجود نخواهد داشت چیزی وجود دارد که در زندگی ما تاثیر بگذارد و اگر نگذارد پس نیست. (آرایشگری و زیبایی)